در آسمان غم ستاره تب داره
یه ابر سرگردون ز غم نمی باره
سکوت یک کوچه حکایت درده
یه عابر خاموش به کوچه لج کرده
نگو خداحافظ عزیز بارانی
نگو بهاری نیست نگو زمستانی
شمع خیال شب نگو که خاموشه
نگو سحر گم شد قصه فراموشه
غبار یک سوگند یه خانه سرده
یه ساعت کهنه زمانه گم کرده
در امتداد درد پنجره ها بستس
قناری قصه یه عمریه خستس
نگو خداحافظ عزیز بارانی
نگو بهاری نیست نگو زمستانی
شمع خیال شب نگو که خاموشه
نگو سحر گم شد قصه فراموشه