تو انتهای صبرمی تو غير كل آدمی
در اين عذاب بی صدا زياديم ولی كمی
هميشه زود ميروی هميشه دير ميكنی
بدون دام و بی هوا مرا اسير ميكنی
غريبه ای و آشنا عزيز جانم
پرنده ای بريده پَر در آشيانم
عقابی و دلم تو را شكار ساده
منم اسير ترس پای بی اراده
نه ميكُشی و نه ميرهانی
تمام دردم تمام جانی
چه آسمان تيره ای چه سرنوشت خسته ای
چه شاخه ی شكسته ای كجا بمانم
چه غربتی چه ساعتی چه عشق و چه محبتی
بگو چگونه راحتی بگو بدانم
غريبه ای و آشنا عزيز جانم
پرنده ای بريده پر در آشيانم
عقابی و دلم تو را شكار ساده
منم اسير ترس پای بی اراده
نه ميكُشی و نه ميرهانی
تمام دردم تمام جانی